متن اصلی
به نظر من امامزاده شاهزاده حسین قزوین مثل یک قصه جادویی است که وسط شهر قزوین نشسته! وقتی وارد حیاطش میشوی، اول از همه چشمهایت از دیدن درختهای بزرگ و سایههای خنک آنجا روشن میشود. بعضی وقتها پرندهها هم کنار تو آواز میخوانند و همهجا از عطری قشنگ و حس آرامش پر میشود.
داخل امامزاده، آرامگاه شاهزاده حسین قرار دارد .مردم از گذشتههای دور تا حالا، برای آرزو کردن و شاد بودن دلشان به اینجا میآیند. خیلیها شمع روشن میکنند یا تکهای پارچه کوچک به ضریح میبندند و زیر لب دعا میکنند.
این امامزاده فقط یک ساختمان قدیمی نیست، مثل صندوقچهای است پر از خاطره و آرزو... با هر بار قدم زدن توی حیاط یا نگاه کردن به کاشیهای رنگیاش، احساس میکنی قصههای قشنگ از دل تاریخ زنده میشوند و تو هم یک قهرمان کوچک از داستانهای ایران باستان میشوی.
حفظ و نگهداری این امامزاده، یعنی مراقبت از قصهها و آرزوهای مردم قزوین و بچههای کنجکاوی مثل من، تا همیشه جایی برای حرف زدن با گذشته و لبخند زدن به آینده باقی بماند.